احمد بن سعدحمدان غامدى، استاد عقاید در سطوح عالى در دانشگاه امالقرى در مکه مکرمه است. وى در جزوه درسى خود به نام “حوارات العقلیة مع الطائفة الشیعیة الاثنى عشریة فى الاصول” (1428ه) در سه صفحه به نقد دیدگاه شیعه در مورد استدلال به حدیث غدیر بر امامت امیرالمؤمنین علیهالسلام پرداخته است. نکاتى که وى در بحث انتقادى خود مطرح کرده است، عبارتند از:
1ـ تنها جمله “من کنت مولاه فعلى مولاه” از طریق صحیح نقل شده و در جمله “اللهم وال من والاه و عاد من عاداه” اختلاف است و جملههاى دیگرى که به عنوان حدیث غدیر نقل شده، سند صحیحى ندارند و کذباند و تأمل در حادثه غدیر و زمان و مکان آن در ابطال آنها کافى است.
2ـ در فهم معناى حدیث غدیر لازم است زمان، مکان و حاضران در جلسه سخنرانى پیامبر صلىاللّهعلیهوآله را در نظر گرفت؛ زمان حدیث غدیر، روز هیجدهم ذىالحجه و پس از پایان یافتن مراسم حج و مکان آن غدیرخم، نقطهاى میان مکه و مدینه است که بیش از 150 مایل از مکه فاصله دارد و حاضران در آن مکان تنها حاجیانى بودند که از مدینه آمده بودند، زیرا دیگر حاجیان قبل از رسیدن به غدیرخم از پیامبر صلىاللّهعلیهوآله جدا شده بودند.
3ـ اگر مقصود از حدیث غدیر اعلان امامت على علیهالسلام بود، مناسبترین زمان روزهایى بود که مسلمانان به انجام مناسک حج مشغول بودند، چنانکه برترین مکان آن نیز سرزمین عرفه و منا بود، زیرا در آن زمان و مکان همه حاجیان حضور داشتند و امامت که مسئلهاى است همگانى، به آنان ابلاغ مىشد. با توجه به نکته یاد شده، از نظر عقل پذیرفته نیست که هدف از غدیر اعلان امامت على علیهالسلام بوده است، زیرا لازمه آن این است که پیامبر صلىاللّهعلیهوآله در ابلاغ آن، گزینه برتر را رها کرده است، که این با مقام حکمت و رحمت پیامبر صلىاللّهعلیهوآله سازگارى ندارد.
4ـ آنچه با حدیث غدیر و زمان و مکان و مخاطبان تناسب دارد، توصیه و تأکید بر محبت ورزیدن به امیرالمؤمنین علیهالسلام و دشمنى نکردن با او است، یعنى پیامبر صلىاللّهعلیهوآله فضیلت و مقام معنوى او را بیان کرد تا مردم نسبت به او عداوت نورزند. این مطلبى است که ابن کثیر(1) مطرح کرده و ماجراى سفر على علیهالسلام با گروهى از مسلمانان مدینه به یمن را شاهد آن آورده است، زیرا در آن سفر برخى از همراهان نسبت به اقدامى که على علیهالسلام در مورد غنایم کرده بود، معترض بودند و بریده اسلمى را نزد پیامبر صلىاللّهعلیهوآله فرستادند تا اعتراض آنان را به او برساند. این رخداد سبب شد که پیامبر صلىاللّهعلیهوآله مسلمانانى را که از مدینه براى حج آمده بودند در غدیرخم گرد آورد و از آنان خواست تا دوستدار على علیهالسلام باشند و با او دشمنى نورزند و مفاد حدیث غدیر همین مطلب است.
5ـ وجه اینکه پیامبر صلىاللّهعلیهوآله این کار را تأخیر انداخت و در عرفات و منا و براى عموم افراد آن را بیان نکرد، به این جهت بود که این جریان عمومیت نداشت و مطرح کردن آن براى عموم مناسب نبود و علت اینکه اعلان آن را تا رسیدن به مدینه به تأخیر نینداخت این است که این جریان در میان کسانى رخ داده بود که از مدینه بیرون رفته بودند و به کسانى که در مدینه باقى مانده بودند ربطى نداشت و طرح آن براى آنان وجه معقولى نداشت.
6ـ شاهد دیگر بر اینکه مقصود از حدیث غدیر “من کنت مولاه فعلى مولاه” مربوط به محبت ورزى با على علیهالسلام است نه امامت او، جلمه “اللهم وال من والاه و عاد من عاداه” است که هر چند در صحت آن تردید و اختلاف شده است، ولى با فرض قبول آن، با معناى محبت مناسبت دارد نه با معناى امامت، زیرا اگر مقصود امامت بود مناسب بود گفته شود: “اللهم وال من أطاعه و عاد من عصاه”(2)
پاسخها
1ـ آنچه پیامبر صلىاللّهعلیهوآله در غدیرخم براى مسلمانان بیان کردهاند، منحصر در جمله “من کنت مولاه فعلى مولاه” یا این جمله و جمله “اللهم وال من والاه و عاد من عاداه” نبوده است، بلکه قبل و بعد از آن مطالب دیگرى نیز بیان کرده است که از طریق معتبر نقل شده است. در اینجا به یکى از آنها اشاره مىکنیم:
جمله “ألست أولى بالمؤمنین من انفسهم” که قبل از جمله “من کنت مولاه فعلى مولاه” بیان شده است و روشنگر معناى مولى در حدیث غدیر مىباشد، یعنى اولویت در تدبیر امور دینى و دنیوى مسلمانان. احمد بن حنبل با سندى که رجال آن از نظر اهل سنت معتبرند، از بریده نقل کرده که گفته است: با على در سفر یمن همراه بودم و از او رفتارى ناگوار را مشاهده کردم، هنگامى که بر پیامبر صلىاللّهعلیهوآله وارد شدم و از على یاد کرده و از او عیبجویى نمودم، دیدم چهره پیامبر صلىاللّهعلیهوآله دگرگون شد و گفت “ یا بریدة ألست اولى بالمؤمنین من انفسهم”؛ آیا من نسبت به مؤمنان از خود آنان برتر نیستم؟ گفتم چرا اى رسول خدا! پیامبر خدا فرمودند “من کنت مولاه فعلى مولاه”(3)
حمزه احمد الزین در تعلیقه خود بر این حدیث گفته است: سند این حدیث صحیح است. ابنکثیر پس از نقل این حدیث از مسند احمدبن حنبل، گفته است این حدیث را نسائى از ابىداود حرانى با همان سندى که احمد روایت کرده، روایت کرده است. سپس افزوده است: “و هذا اسناد جید قوى رجاله کلها ثقات”؛ این اسنادى نیکو و قوى است و همه رجال آن موثقاند(4). وى جمله یاد شده را از طرق دیگرى نیز روایت کرده است. حاکم نیشابورى نیز پس از نقل حدیث بریده أسلمى گفته است: “این حدیث مطابق با شرایط مسلم صحیح است”(5).
بنابراین کذب دانستن بخشهاى دیگر حدیث غدیر و منحصر کردن آن در جمله مشهور آن، کذب آشکار است، البته اینگونه تکذیبها از امثال آقاى غامدى که پیرو بىچون و چراى ابن تیمیهاند، بعید نیست، زیرا ابنتیمیه که آنان او را شیخالاسلام مىشمارند! در باب فضایل مخصوص امیرالمؤمنین علیهالسلام چنین شیوهاى دارد و گاهى مدعى اجماع بر خلاف مسایل مسلم و قطعى تاریخى مىشود که منکر شدن اهداى انگشتر در حال نماز توسط امیرالمؤمنین علیهالسلام به سائل و نزول آیه: إنما ولیکم اللّه و رسوله و الذین أمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم رکعون (مائده 55)، در اینباره از آن جمله است(6). این در حالى است که به گفته آلوسى، اکثر محدثان نزول آیه درباره امیرالمؤمنین علیهالسلام را پذیرفتهاند(7).
2ـ غدیر در لغت به معنى برکه آب است؛ و خم، نام مکانى است در سه مایلى جحفه که به صورت گودال بزرگى بوده که آب در آن فرو رفته بود و چون غدیر در آن مکان بوده، غدیرخم نامیده شده است(8).
جحفه، روستایى بزرگ واقع در سه منزلى از طرف مکه به سوى مدینه و میقات اهل شام است، اسم اصلى آن مهیعه بوده و چون سیل آن را به کلى از بین برده، جحفه نامیده شده است(9). در جحفه راه مدینه، مصر و عراق از هم جدا مىشده است(10).
بنابراین، غدیرخم از طرف مکه به مدینه در سه مایلى جحفه یعنى 12 کیلومتر مانده به جحفه (11) قرار داشته است و جحفه در سه منزلى مکه به مدینه بوده است. یعنى مسافت آن از مکه به اندازه سه روز طى مسافت با وسایل نقلیه قدیم بوده که هرگز به اندازه 150 مایل که معادل 600 کیلومتر است، نبوده است. و چون هنوز حاجیانى که از مصر و عراق و شام آمده بودند، جدا نشده بودند، بنابراین، حاضران در غدیرخم به حاجیان مدینه اختصاص نداشته است.
3ـ اگر به چگونگى مراسم غدیر و اعلان امامت على علیهالسلام و بیعت همراهیان پیامبر صلىاللّهعلیهوآله با او پس از آن توجه شود، روشن خواهد شد که عرفات و منا و هنگام انجام مناسک حج، مکان و زمان مناسبى براى آن نبوده است. مراسم غدیر تنها سخنرانى نبوده، تا گفته شود پیامبر صلىاللّهعلیهوآله در عرفات و منا براى مردم سخنرانىهاى مهمى کرده و مىتوانست مسئله امامت على علیهالسلام را نیز مطرح کند، بلکه مراسم غدیر علاوه بر سخنرانى و اعلان امامت على علیهالسلام، با انجام مراسم و تشریفات ویژهاى همراه بوده که بیعت کردن مسلمانان حاضر در آن مراسم با او، مهمترین آن است. روشن است که انجام این تشریفات در سرزمین عرفات و منا که مردم به انجام مناسک حج اشتغال داشتند، میسور نبوده است.
اما حضور نداشتن مردم مکه یا حاجیان برخى مناطق دیگر در آن مراسم، به اعلان رسمى امامت على علیهالسلام و انجام تشریفات مخصوص آن لطمهاى وارد نمىساخت، زیرا اولا: دلیل قطعى بر عدم حضور افرادى از مکه به عنوان نمایندگان آنان در غدیرخم در دست نیست، بلکه احتمال آن وجود دارد؛، و ثانیا: مراسم اعلان امامت على علیهالسلام بهگونهاى انجام گرفت که به صورت خبرى مهم به سرعت در مناطق مختلف دنیاى اسلام انتشار یافت؛ و با توجه به اینکه مشاهیر و برجستگان صحابه پیامبر صلىاللّهعلیهوآله در آن مراسم شرکت داشتند، حضور و بیعت آنان، اتمام حجت بر همگان به شمار مىرفت. بنابراین، تدبیر پیامبر صلىاللّهعلیهوآله که به امر و تدبیر الهى صورت گرفته، حکیمانهترین تدبیر در اعلان رسمى امامت على علیهالسلام به مسلمانان بوده است.
4ـ نارضایتى عدهاى از مسلمانان که در سفر یمن با على علیهالسلام همراه بودند، از آن حضرت نزد پیامبر صلىاللّهعلیهوآله، نمىتواند سبب و انگیزه خردمندانه و عادلانهاى براى حادثه عظیم غدیرخم باشد، زیرا عادلانه و منصفانه نیست که براى خطاى عدهاى، هزاران فرد بىگناه را که هیچگونه ارتباطى با آن رفتار نادرست نداشتند، آن هم در شرایط زمانى و مکانى دشوارى گرد آورده و با آنان درباره آن مسئله سخن گفته شود. چنانکه آقاى غامدى درباره اینکه چرا پیامبر صلىاللّهعلیهوآله در اینباره در میان عموم مسلمانان حاضر در عرفات و منا سخن نگفت، و یا آن را تا رسیدن به مدینه تأخیر نیانداخت، گفته است: “چون آن مسئله به آنان ارتباطى نداشت، مطرح کردن آن براى آنان حکمیانه نبود”. همین استدلال نسبت به حاضران در غدیرخم نیز پابرجاست، زیرا آن مسئله مخصوص عدهاى از آنان بوده و به اکثریت آنان ربطى نداشت.
مضافا بر اینکه مطابق گزارش ابنهشام و دیگران، هنگامى که شکایت همراهیان در سفر یمن با على علیهالسلام از او نزد پیامبر صلىاللّهعلیهوآله مطرح شد، بىدرنگ رفتار آنان را تخطئه کرد و از على علیهالسلام دفاع نمود و یادآور شد که او در انجام دستورات خداوند سختگیر است و نباید در این باره از او شکایت کرد(12). بنابر این، پیامبر صلىاللّهعلیهوآله با برخوردى حکیمانه، عمل شکایتکنندگان از على علیهالسلام را به صراحت و قاطعیت تخطئه کرد و به آنان یادآور شد که رفتار على علیهالسلام درست و با انگیزه الهى بوده است. پیامبر صلىاللّهعلیهوآله در مورد آن، نه سکوت کرد و نه موضعگیرى درباره آن را به زمان دیگرى واگذار کرد، بلکه بىدرنگ بهگونهاى مناسب اقدام کرد. در این صورت چه نیازى بود که بار دیگر در این خصوص با کسانى که هیچگونه ارتباطى با آن نداشتند سخن بگوید؟! اگر فردى عاقل و حکیم که از عقل و حکمت متعارف برخوردار است، چنین کارى را انجام دهد، مورد نکوهش خردمندان قرار خواهد گرفت، حال چگونه مىتوان آن را به پیامبر صلىاللّهعلیهوآله که خردمندترین و حکیمترین افراد بشر بوده است، نسبت داد؟!
5ـ قرار گرفتن جمله “اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله” پس از جمله “من کنت مولاه فعلى مولاه” نه تنها با دلالت “مولى” بر اولویت در تصرف و امامت منافات ندارد، بلکه از قراین دلالتگر بر آن به شمار مىرود. توضیح آنکه:
الف: پیامبر صلىاللّهعلیهوآله مىدانست که نصب امیرالمؤمنین علیهالسلام که پسرعمو و داماد او بود به مقام امامت، در آینده با مخالفت افرادى که نسبت به على علیهالسلام در دل کینه داشتند، و پیش از همه منافقان، و نیز افراد طالب ریاست و مقام، روبرو خواهد شد و على علیهالسلام کسى نبود که در برابر اینگونه افراد کوتاه بیاید، و مصلحتاندیشى را جایگزین حقیقتخواهى و عدالتمحورى سازد. و از طرفى، مقام امامت و رهبرى بدون حمایت و نصرت افراد، جامه تحقق نمىپوشد. بدین جهت، پیامبر صلىاللّهعلیهوآله مسلمانان را هشدار داد، که از ابراز محبت و نصرت نسبت به على علیهالسلام و دشمنى با دشمنان او غفلت نورزند و بدانند که محبت و نصرت او موجب رضاى خداوند، و عداوت و خذلان او موجب خشم خداوند خواهد بود.
ب: جمله مزبور داراى عمومیت افرادى، احوالى و زمانى است؛ کلمه “من” بر عمومیت افرادى دلالت مىکند، و حذف متعلق بر عمومیت احوالى و زمانى دلالت دارد. بدیهى است، محبت و نصرت فردى با چنین عمومیت و شمولى، با عصمت ملازمه دارد؛ زیرا فرد غیرمعصوم چه بسا مرتکب خطا و گناهى شود که در آن فرض، محبت و نصرت او روا نخواهد بود و از طرفى، با وجود فرد معصوم در میان امت، امامت براى دیگران روا نخواهد بود، زیرا مصداق تقدیم مفضول بر افضل است که عقل و شرع آن را نکوهیده مىداند.
ج: محبت و نصرت را دو گونه مىتوان تصویر کرد: یکى، محبت و نصرت معمولى که افراد با ایمان نسبت به یکدیگر دارند؛ و دیگرى، محبت و نصرت رهبر جامعه و کسى که به مقتضاى مقام و مسئولیتش همیشه و همهجا نسبت به مردم محبت مىورزد و آنان را یارى مىکند. از دو گزینه یاد شده، گزینه اول درست نیست، زیرا اگر مراد از مولى، محب و ناصر باشد، باید دعاى نصرت و خذلان متوجه محب و ناصر گردد، که اگر به این وظیفه عمل کرد مورد نصرت خدا باشد و اگر عمل نکرد مورد خذلان خداوند باشد. در حالى که دعاى تقرب و خذلان متوجه مؤمنان است، این مطلب قرینه است بر اینکه محبت و نصرت على علیهالسلام به مؤمنان، محبت و نصرت معمولى نیست، بلکه محبت و نصرتى از سنخ محبت و نصرت پیامبر صلىاللّهعلیهوآله نسبت به مؤمنان است، یعنى محبت و نصرت امام نسبت به امت خود(13).
د: این سخن غامدى که “اگر مقصود از مولى در حدیث غدیر اولویت در تصرف بود، مناسب این بود که در دعا گفته شود “اللهم وال من اطاعه و عاد من عصاه” خدایا هر کسى از على علیهالسلام اطاعت مىکند را دوست بدار و هر کسى که از اطاعت او سرپیچى مىکند را مبغوض بدار” نادرست است، زیرا اطاعت کردن امام، به تنهایى براى این است که کسى مورد محبت خداوند قرار گیرد، یعنى از محبت دینى برخوردار باشد، کافى نیست و گرنه اهل ذمه نیز از آن برخوردار خواهند بود، بنابراین تحت تصرف بودن آنگاه با محبت دینى ملازمه دارد که با اعتقاد به نبوت یا امامت متصرف همراه باشد. و جمله “اللهم وال من والاه و عاد من عاداه” بر این مطلب دلالت مىکند بنابراین، قرار گرفتن جمله یاد شده پس از جمله “من کنت مولاه فعلى مولاه” بر موازین فصاحت و حکمت استوار است.
تمامی این شبهات از آنجایی ناشی می شود که نتوانسته اند اصل ماجرای غدیر را انکار کنند؛ واقعیتی که به قدری در نزد شیعه و اهل سنت مشهور است که یکی از قطعی ترین اخبار محسوب می شود لذا آنهایی که از قبول حقیقت ابا دارند، به ناچار دست به دامان چنین شبهات کودکانه ای شده اند.
در قسمتهای بعدی هم همراه ما باشید.
موضوع قسمت بعدی: تعداد جمعیت حاضر در غدیر
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
ــــــــــــــــ پىنوشت ــــــــــــــــ
1ـ البدایة و النهایة،/5/219.
2ـ حوارات عقلیة مع الطائفة الشیعة الاثنا عشریة فىالاصول، /11-13، 1428ه.ق.
3ـ المسند، /16/475/حدیث22841.
4ـ البدایة و النهایة /5/150.
5ـ المستدرک/3/119/ حدیث4578.
6ـ قد وضع الکذا بین حدیثا مفترى ان هذه الا~یة نزلت فى على لما تصدّق بخاتمه فىالصلاة، و هذا کذب باجماع اهل العلم بالنقل (منهاج السنة، 2/30).
7ـ روح المعانى، 5/244.
8ـ غدیرخم اسم لغیضیة على ثلاثة امیال من الجحفة، غدیر مشهور یضاف الى الغیضة فیقال خم. البدایة و النهایة، 7/243. پاورقى.
9ـ لسان العرب، 3/81؛ المصباح المنیر 1/113.
10ـ الغدیر، 1/33.
11ـ هر مایل 4000 ذراع (4000 متر = 4 کیلومتر) است. المصباح المنیر 2/290؛ فرهنگ جدید عربىـ فارسى، 555.
12ـ ایها الناس لاتشکوا علیا فواللّه إنه لاخشن فى ذاتاللّه او فى سبیلاللّه من أن یشکى.(السیرة النبویة، ج4-3 ،ص603).
13ـ الغدیر: 1/654-656.