سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
 
نویسنده : محمدرضا صرافی نژاد
تاریخ : شنبه 94/6/28
نظر

احمد بن سعدحمدان غامدى، استاد عقاید در سطوح عالى در دانشگاه ام‌القرى در مکه مکرمه است. وى در جزوه درسى خود به نام “حوارات العقلیة مع الطائفة الشیعیة الاثنى عشریة فى الاصول” (1428ه) در سه صفحه به نقد دیدگاه شیعه در مورد استدلال به حدیث غدیر بر امامت امیرالمؤمنین علیه‌السلام پرداخته است. نکاتى که وى در بحث انتقادى خود مطرح کرده است، عبارتند از:

1ـ تنها جمله “من کنت مولاه فعلى مولاه” از طریق صحیح نقل شده و در جمله “اللهم وال من والاه و عاد من عاداه” اختلاف است و جمله‌هاى دیگرى که به عنوان حدیث غدیر نقل شده، سند صحیحى ندارند و کذب‌اند و تأمل در حادثه غدیر و زمان و مکان آن در ابطال آنها کافى است.

2ـ در فهم معناى حدیث غدیر لازم است زمان، مکان و حاضران در جلسه سخنرانى پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله را در نظر گرفت؛ زمان حدیث غدیر، روز هیجدهم ذى‌الحجه و پس از پایان یافتن مراسم حج و مکان آن غدیرخم، نقطه‌اى میان مکه و مدینه است که بیش از 150 مایل از مکه فاصله دارد و حاضران در آن مکان تنها حاجیانى بودند که از مدینه آمده بودند، زیرا دیگر حاجیان قبل از رسیدن به غدیرخم از پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله جدا شده بودند.

3ـ اگر مقصود از حدیث غدیر اعلان امامت على علیه‌السلام بود، مناسب‌ترین زمان روزهایى بود که مسلمانان به انجام مناسک حج مشغول بودند، چنان‌که برترین مکان آن نیز سرزمین عرفه و منا بود، زیرا در آن زمان و مکان همه حاجیان حضور داشتند و امامت که مسئله‌اى است همگانى، به آنان ابلاغ مى‌شد. با توجه به نکته یاد شده، از نظر عقل پذیرفته نیست که هدف از غدیر اعلان امامت على علیه‌السلام بوده است، زیرا لازمه آن این است که پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله در ابلاغ آن، گزینه برتر را رها کرده است، که این با مقام حکمت و رحمت پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله سازگارى ندارد.

4ـ آنچه با حدیث غدیر و زمان و مکان و مخاطبان تناسب دارد، توصیه و تأکید بر محبت ورزیدن به امیرالمؤمنین علیه‌السلام و دشمنى نکردن با او است، یعنى پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله فضیلت و مقام معنوى او را بیان کرد تا مردم نسبت به او عداوت نورزند. این مطلبى است که ابن کثیر(1) مطرح کرده و ماجراى سفر على علیه‌السلام با گروهى از مسلمانان مدینه به یمن را شاهد آن آورده است، زیرا در آن سفر برخى از همراهان نسبت به اقدامى که على علیه‌السلام در مورد غنایم کرده بود، معترض بودند و بریده اسلمى را نزد پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله فرستادند تا اعتراض آنان را به او برساند. این رخداد سبب شد که پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله مسلمانانى را که از مدینه براى حج آمده بودند در غدیرخم گرد آورد و از آنان خواست تا دوستدار على علیه‌السلام باشند و با او دشمنى نورزند و مفاد حدیث غدیر همین مطلب است.

5ـ وجه این‌که پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله این کار را تأخیر انداخت و در عرفات و منا و براى عموم افراد آن را بیان نکرد، به این جهت بود که این جریان عمومیت نداشت و مطرح کردن آن براى عموم مناسب نبود و علت این‌که اعلان آن را تا رسیدن به مدینه به تأخیر نینداخت این است که این جریان در میان کسانى رخ داده بود که از مدینه بیرون رفته بودند و به کسانى که در مدینه باقى مانده بودند ربطى نداشت و طرح آن براى آنان وجه معقولى نداشت.

6ـ شاهد دیگر بر این‌که مقصود از حدیث غدیر “من کنت مولاه فعلى مولاه” مربوط به محبت ورزى با على علیه‌السلام است نه امامت او، جلمه “اللهم وال من والاه و عاد من عاداه” است که هر چند در صحت آن تردید و اختلاف شده است، ولى با فرض قبول آن، با معناى محبت مناسبت دارد نه با معناى امامت، زیرا اگر مقصود امامت بود مناسب بود گفته شود: “اللهم وال من أطاعه و عاد من عصاه”(2)

پاسخ‌ها

1ـ آنچه پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله در غدیرخم براى مسلمانان بیان کرده‌اند، منحصر در جمله “من کنت مولاه فعلى مولاه” یا این جمله و جمله “اللهم وال من والاه و عاد من عاداه” نبوده است، بلکه قبل و بعد از آن مطالب دیگرى نیز بیان کرده است که از طریق معتبر نقل شده است. در اینجا به یکى از آنها اشاره مى‌کنیم:
جمله “ألست أولى بالمؤمنین من انفسهم” که قبل از جمله “من کنت مولاه فعلى مولاه” بیان شده است و روشن‌گر معناى مولى در حدیث غدیر مى‌باشد، یعنى اولویت در تدبیر امور دینى و دنیوى مسلمانان. احمد بن حنبل با سندى که رجال آن از نظر اهل سنت معتبرند، از بریده نقل کرده که گفته است: با على در سفر یمن همراه بودم و از او رفتارى ناگوار را مشاهده کردم، هنگامى که بر پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله وارد شدم و از على یاد کرده و از او عیب‌جویى نمودم، دیدم چهره پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله دگرگون شد و گفت “ یا بریدة ألست اولى بالمؤمنین من انفسهم”؛ آیا من نسبت به مؤمنان از خود آنان برتر نیستم؟ گفتم چرا اى رسول خدا! پیامبر خدا فرمودند “من کنت مولاه فعلى مولاه”(3)
حمزه احمد الزین در تعلیقه خود بر این حدیث گفته است: سند این حدیث صحیح است. ابن‌کثیر پس از نقل این حدیث از مسند احمدبن حنبل، گفته است این حدیث را نسائى از ابى‌داود حرانى با همان سندى که احمد روایت کرده، روایت کرده است. سپس افزوده است: “و هذا اسناد جید قوى رجاله کلها ثقات”؛ این اسنادى نیکو و قوى است و همه رجال آن موثق‌اند(4). وى جمله یاد شده را از طرق دیگرى نیز روایت کرده است. حاکم نیشابورى نیز پس از نقل حدیث بریده أسلمى گفته است: “این حدیث مطابق با شرایط مسلم صحیح است”(5).
بنابراین کذب دانستن بخش‌هاى دیگر حدیث غدیر و منحصر کردن آن در جمله مشهور آن، کذب آشکار است، البته این‌گونه تکذیب‌ها از امثال آقاى غامدى که پیرو بى‌چون و چراى ابن تیمیه‌اند، بعید نیست، زیرا ابن‌تیمیه که آنان او را شیخ‌الاسلام مى‌شمارند! در باب فضایل مخصوص امیرالمؤمنین علیه‌السلام چنین شیوه‌اى دارد و گاهى مدعى اجماع بر خلاف مسایل مسلم و قطعى تاریخى مى‌شود که منکر شدن اهداى انگشتر در حال نماز توسط امیرالمؤمنین علیه‌السلام به سائل و نزول آیه: إنما ولیکم اللّه و رسوله و الذین أمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم رکعون (مائده 55)، در این‌باره از آن جمله است(6). این در حالى است که به گفته آلوسى، اکثر محدثان نزول آیه درباره امیرالمؤمنین علیه‌السلام را پذیرفته‌اند(7).

2ـ غدیر در لغت به معنى برکه آب است؛ و خم، نام مکانى است در سه مایلى جحفه که به صورت گودال بزرگى بوده که آب در آن فرو رفته بود و چون غدیر در آن مکان بوده، غدیرخم نامیده شده است(8).
جحفه، روستایى بزرگ واقع در سه منزلى از طرف مکه به سوى مدینه و میقات اهل شام است، اسم اصلى آن مهیعه بوده و چون سیل آن را به کلى از بین برده، جحفه نامیده شده است(9). در جحفه راه مدینه، مصر و عراق از هم جدا مى‌شده است(10).
بنابراین، غدیرخم از طرف مکه به مدینه در سه مایلى جحفه یعنى 12 کیلومتر مانده به جحفه (11) قرار داشته است و جحفه در سه منزلى مکه به مدینه بوده است. یعنى مسافت آن از مکه به اندازه سه روز طى مسافت با وسایل نقلیه قدیم بوده که هرگز به اندازه 150 مایل که معادل 600 کیلومتر است، نبوده است. و چون هنوز حاجیانى که از مصر و عراق و شام آمده بودند، جدا نشده بودند، بنابراین، حاضران در غدیرخم به حاجیان مدینه اختصاص نداشته است.

3ـ اگر به چگونگى مراسم غدیر و اعلان امامت على علیه‌السلام و بیعت همراهیان پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله با او پس از آن توجه شود، روشن خواهد شد که عرفات و منا و هنگام انجام مناسک حج، مکان و زمان مناسبى براى آن نبوده است. مراسم غدیر تنها سخنرانى نبوده، تا گفته شود پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله در عرفات و منا براى مردم سخنرانى‌هاى مهمى کرده و مى‌توانست مسئله امامت على علیه‌السلام را نیز مطرح کند، بلکه مراسم غدیر علاوه بر سخنرانى و اعلان امامت على علیه‌السلام، با انجام مراسم و تشریفات ویژه‌اى همراه بوده که بیعت کردن مسلمانان حاضر در آن مراسم با او، مهم‌ترین آن است. روشن است که انجام این تشریفات در سرزمین عرفات و منا که مردم به انجام مناسک حج اشتغال داشتند، میسور نبوده است.
اما حضور نداشتن مردم مکه یا حاجیان برخى مناطق دیگر در آن مراسم، به اعلان رسمى امامت على علیه‌السلام و انجام تشریفات مخصوص آن لطمه‌اى وارد نمى‌ساخت، زیرا اولا: دلیل قطعى بر عدم حضور افرادى از مکه به عنوان نمایندگان آنان در غدیرخم در دست نیست، بلکه احتمال آن وجود دارد؛، و ثانیا: مراسم اعلان امامت على علیه‌السلام به‌گونه‌اى انجام گرفت که به صورت خبرى مهم به سرعت در مناطق مختلف دنیاى اسلام انتشار یافت؛ و با توجه به این‌که مشاهیر و برجستگان صحابه پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله در آن مراسم شرکت داشتند، حضور و بیعت آنان، اتمام حجت بر همگان به شمار مى‌رفت. بنابراین، تدبیر پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله که به امر و تدبیر الهى صورت گرفته، حکیمانه‌ترین تدبیر در اعلان رسمى امامت على علیه‌السلام به مسلمانان بوده است.

4ـ نارضایتى عده‌اى از مسلمانان که در سفر یمن با على علیه‌السلام همراه بودند، از آن حضرت نزد پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله، نمى‌تواند سبب و انگیزه خردمندانه و عادلانه‌اى براى حادثه عظیم غدیرخم باشد، زیرا عادلانه و منصفانه نیست که براى خطاى عده‌اى، هزاران فرد بى‌گناه را که هیچ‌گونه ارتباطى با آن رفتار نادرست نداشتند، آن هم در شرایط زمانى و مکانى دشوارى گرد آورده و با آنان درباره آن مسئله سخن گفته شود. چنان‌که آقاى غامدى درباره این‌که چرا پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله در این‌باره در میان عموم مسلمانان حاضر در عرفات و منا سخن نگفت، و یا آن را تا رسیدن به مدینه تأخیر نیانداخت، گفته است: “چون آن مسئله به آنان ارتباطى نداشت، مطرح کردن آن براى آنان حکمیانه نبود”. همین استدلال نسبت به حاضران در غدیرخم نیز پابرجاست، زیرا آن مسئله مخصوص عده‌اى از آنان بوده و به اکثریت آنان ربطى نداشت.
مضافا بر این‌که مطابق گزارش ابن‌هشام و دیگران، هنگامى که شکایت همراهیان در سفر یمن با على علیه‌السلام از او نزد پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله مطرح شد، بى‌درنگ رفتار آنان را تخطئه کرد و از على علیه‌السلام دفاع نمود و یادآور شد که او در انجام دستورات خداوند سخت‌گیر است و نباید در این باره از او شکایت کرد(12). بنابر این، پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله با برخوردى حکیمانه، عمل شکایت‌کنندگان از على علیه‌السلام را به صراحت و قاطعیت تخطئه کرد و به آنان یادآور شد که رفتار على علیه‌السلام درست و با انگیزه الهى بوده است. پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله در مورد آن، نه سکوت کرد و نه موضع‌گیرى درباره آن را به زمان دیگرى واگذار کرد، بلکه بى‌درنگ به‌گونه‌اى مناسب اقدام کرد. در این صورت چه نیازى بود که بار دیگر در این خصوص با کسانى که هیچ‌گونه ارتباطى با آن نداشتند سخن بگوید؟! اگر فردى عاقل و حکیم که از عقل و حکمت متعارف برخوردار است، چنین کارى را انجام دهد، مورد نکوهش خردمندان قرار خواهد گرفت، حال چگونه مى‌توان آن را به پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله که خردمندترین و حکیم‌ترین افراد بشر بوده است، نسبت داد؟!

5ـ قرار گرفتن جمله “اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله” پس از جمله “من کنت مولاه فعلى مولاه” نه تنها با دلالت “مولى” بر اولویت در تصرف و امامت منافات ندارد، بلکه از قراین دلالت‌گر بر آن به شمار مى‌رود. توضیح آن‌که:

الف: پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله مى‌دانست که نصب امیرالمؤمنین علیه‌السلام که پسرعمو و داماد او بود به مقام امامت، در آینده با مخالفت افرادى که نسبت به على علیه‌السلام در دل کینه داشتند، و پیش از همه منافقان، و نیز افراد طالب ریاست و مقام، روبرو خواهد شد و على علیه‌السلام کسى نبود که در برابر این‌گونه افراد کوتاه بیاید، و مصلحت‌اندیشى را جایگزین حقیقت‌خواهى و عدالت‌محورى سازد. و از طرفى، مقام امامت و رهبرى بدون حمایت و نصرت افراد، جامه تحقق نمى‌پوشد. بدین جهت، پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله مسلمانان را هشدار داد، که از ابراز محبت و نصرت نسبت به على علیه‌السلام و دشمنى با دشمنان او غفلت نورزند و بدانند که محبت و نصرت او موجب رضاى خداوند، و عداوت و خذلان او موجب خشم خداوند خواهد بود.

ب: جمله مزبور داراى عمومیت افرادى، احوالى و زمانى است؛ کلمه “من” بر عمومیت افرادى دلالت مى‌کند، و حذف متعلق بر عمومیت احوالى و زمانى دلالت دارد. بدیهى است، محبت و نصرت فردى با چنین عمومیت و شمولى، با عصمت ملازمه دارد؛ زیرا فرد غیرمعصوم چه بسا مرتکب خطا و گناهى شود که در آن فرض، محبت و نصرت او روا نخواهد بود و از طرفى، با وجود فرد معصوم در میان امت، امامت براى دیگران روا نخواهد بود، زیرا مصداق تقدیم مفضول بر افضل است که عقل و شرع آن را نکوهیده مى‌داند.

ج: محبت و نصرت را دو گونه مى‌توان تصویر کرد: یکى، محبت و نصرت معمولى که افراد با ایمان نسبت به یکدیگر دارند؛ و دیگرى، محبت و نصرت رهبر جامعه و کسى که به مقتضاى مقام و مسئولیتش همیشه و همه‌جا نسبت به مردم محبت مى‌ورزد و آنان را یارى مى‌کند. از دو گزینه یاد شده، گزینه اول درست نیست، زیرا اگر مراد از مولى، محب و ناصر باشد، باید دعاى نصرت و خذلان متوجه محب و ناصر گردد، که اگر به این وظیفه عمل کرد مورد نصرت خدا باشد و اگر عمل نکرد مورد خذلان خداوند باشد. در حالى که دعاى تقرب و خذلان متوجه مؤمنان است، این مطلب قرینه است بر این‌که محبت و نصرت على علیه‌السلام به مؤمنان، محبت و نصرت معمولى نیست، بلکه محبت و نصرتى از سنخ محبت و نصرت پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله نسبت به مؤمنان است، یعنى محبت و نصرت امام نسبت به امت خود(13).

د: این سخن غامدى که “اگر مقصود از مولى در حدیث غدیر اولویت در تصرف بود، مناسب این بود که در دعا گفته شود “اللهم وال من اطاعه و عاد من عصاه” خدایا هر کسى از على علیه‌السلام اطاعت مى‌کند را دوست بدار و هر کسى که از اطاعت او سرپیچى مى‌کند را مبغوض بدار” نادرست است، زیرا اطاعت کردن امام، به تنهایى براى این است که کسى مورد محبت خداوند قرار گیرد، یعنى از محبت دینى برخوردار باشد، کافى نیست و گرنه اهل ذمه نیز از آن برخوردار خواهند بود، بنابراین تحت تصرف بودن آنگاه با محبت دینى ملازمه دارد که با اعتقاد به نبوت یا امامت متصرف همراه باشد. و جمله “اللهم وال من والاه و عاد من عاداه” بر این مطلب دلالت مى‌کند بنابراین، قرار گرفتن جمله یاد شده پس از جمله “من کنت مولاه فعلى مولاه” بر موازین فصاحت و حکمت استوار است.

تمامی این شبهات از آنجایی ناشی می شود که نتوانسته اند اصل ماجرای غدیر را انکار کنند؛ واقعیتی که به قدری در نزد شیعه و اهل سنت مشهور است که یکی از قطعی ترین اخبار محسوب می شود لذا آنهایی که از قبول حقیقت ابا دارند، به ناچار دست به دامان چنین شبهات کودکانه ای شده اند.

در قسمتهای بعدی هم همراه ما باشید.

موضوع قسمت بعدی: تعداد جمعیت حاضر در غدیر

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

ــــــــــــــــ پى‌نوشت ــــــــــــــــ

1ـ البدایة و النهایة،/5/219.
2ـ حوارات عقلیة مع الطائفة الشیعة الاثنا عشریة فى‌الاصول، /11-13، 1428ه.ق.
3ـ المسند، /16/475/حدیث22841.
4ـ البدایة و النهایة /5/150.
5ـ المستدرک/3/119/ حدیث4578.
6ـ قد وضع الکذا بین حدیثا مفترى ان هذه الا~یة نزلت فى على لما تصدّق بخاتمه فى‌الصلاة، و هذا کذب باجماع اهل العلم بالنقل (منهاج السنة، 2/30).
7ـ روح المعانى، 5/244.
8ـ غدیرخم اسم لغیضیة على ثلاثة امیال من الجحفة، غدیر مشهور یضاف الى الغیضة فیقال خم. البدایة و النهایة، 7/243. پاورقى.
9ـ لسان العرب، 3/81؛ المصباح المنیر 1/113.
10ـ الغدیر، 1/33.
11ـ هر مایل 4000 ذراع (4000 متر = 4 کیلومتر) است. المصباح المنیر 2/290؛ فرهنگ جدید عربىـ فارسى، 555.
12ـ ایها الناس لاتشکوا علیا فواللّه إنه لاخشن فى ذات‌اللّه او فى سبیل‌اللّه من أن یشکى.(السیرة النبویة، ج4-3 ،ص603).
13ـ الغدیر: 1/654-656.


نویسنده : محمدرضا صرافی نژاد
تاریخ : جمعه 94/6/27
نظر

مسأله مهم در اینجا تفسیر معنى مولاست که در عین وضوح، مورد بى مهرى هاى فراوانى قرار گرفته است، زیرا شک و تردیدى در قطعى بودن سند این حدیث نیست. لذا بهانه جویان به سراغ ایجاد شک و تردید در مفهوم و معنى حدیث، مخصوصاً واژه «مولا» رفته اند که از آن هم طرفى نبسته اند.
با صراحت باید گفت که واژه مولى در این حدیث (... من کنت مولاه فهذا علی مولاه... ) بلکه در غالب موارد، یک معنا بیش ندارد و آن «اولویت و شایستگى» و به تعبیر دیگر «سرپرستى» است و قرآن نیز در بسیارى از آیات لفظ «مولا» را در معنى سرپرست و «أولى» به کار برده است:
واژه مولا در 18 آیه قرآن به کار رفته که 10 مورد آن درباره خداوند است و بدیهى است که مولویّت خداوند به معنى اولویّت و سرپرستى اوست، و تنها در موارد بسیار کمى به معنى دوستى به کار رفته است.
بنابراین نباید در این که «مولا» در درجه اوّل به معنى اولى و شایسته تر است، تردید کرد، و در حدیث غدیر نیز «مولا» به همین معناست، به علاوه، شواهد و قرائن فراوانى با آن همراه است. که به روشنى ثابت مى کند که منظور اولویّت و سرپرستى است.

گواهان صدق این مدّعا
فرض کنید «مولا» در لغت معانى متعدّدى داشته باشد; ولى قرائن و شواهد فراوانى در حدیث غدیر و این رویداد بزرگ تاریخى وجود دارد که هرگونه ابهامى را از میان برمى دارد و با همه، اتمام حجت مى کند:

گواه اوّل:
همان گونه که گفتیم در روز واقعه تاریخى غدیر، حسان بن ثابت شاعر رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، با کسب اجازه از پیامبر(صلى الله علیه وآله)برخاست و مضمون کلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) را در قالب شعر ریخت، این مرد فصیح و بلیغ و آشنا به رموز زبان عرب، به جاى لفظ «مولى»، کلمه امام و هادى را به کار برد و گفت:
فقال له: قُم یا على فانّنى
رضیتک من بعدى إماماً و هادیاً(روضة الواعظین جلد 1 ص 103 ـ احتجاج طبرسى جلد 1 ص 161)
«پیامبر به على فرمود: اى على برخیز که من تو را بعد از خود به عنوان امام و هادى انتخاب کردم!»
چنان که روشن است وى از لفظ «مولى» که در کلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود، جز مقام امامت و پیشوایى و هدایت و رهبرى امت، چیز دیگرى استفاده نکرده است. در حالى که از اهل لغت و فصیحان عرب محسوب مى شود.
نه تنها حَسّان شاعر بزرگ عرب از لفظ «مولى» این معنى را استفاده نموده است، بلکه پس از وى سایر شعراى بزرگ اسلامى که بیشتر آنان از ادبا و شعراى معروف عرب بودند و برخى نیز از استادان بزرگ این زبان به شمار مى آیند، از این لفظ همان معنى را فهمیدند که حسان فهمیده بود، یعنى امامت و پیشوائى امّت!

گواه دوّم:
امیرمؤمنان(علیه السلام) در اشعار خود که براى معاویه نوشته، درباره حدیث غدیر چنین مى گوید:
وَ أَوْجَبَ لِى وِلایَتَهُ عَلَیْکُمْ
رَسُولُ اللّهِ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ(الغدیر، ج1، ص342)
یعنى: پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) براى من، ولایتش را بر شما در روز غدیر واجب ساخت.
چه شخصى بالاتر از امام مى تواند، حدیث را براى ما تفسیر کند و بفرماید که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) روز غدیر خم، ولایت را به چه معنى فرمود؟ آیا این تفسیر نمى رساند که به اندیشه همه حاضرانِ واقعه غدیر، جز زعامت و رهبرىِ اجتماعى، مطلب دیگرى خطور نکرد؟

گواه سوّم:
پیامبر پیش از بیان جمله من کنت مولاه... این سؤال را مطرح فرمود:
«اَلَسْتُ أَولى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؟; آیا من از خود شما به شما سزاوارتر و شایسته تر نیستم؟»
در این جمله، پیامبر(صلى الله علیه وآله) لفظ «اولى به نفس» به کار برده، و از همه مردم نسبت به اولویّت خود بر آنها اقرار گرفته است، سپس بلافاصله فرمود:
«مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ; کسى که من مولاى او هستم، على مولاى او است.»
هدف از تقارن این دو جمله چیست؟ آیا جز این است که مى خواهد همان مقامى را که خود پیامبر(صلى الله علیه وآله) به نصّ قرآن دارد، براى على(علیه السلام) نیز ثابت کند؟ با این تفاوت که او پیامبر است و على امام، در نتیجه معنى حدیث این مى شود: هر کس من نسبت به او اولى هستم، على(علیه السلام) نیز نسبت به او اولى است» و اگر مقصود پیامبر(صلى الله علیه وآله) جز این بود، جهت نداشت براى اولویّت خود از مردم اقرار بگیرد. چقدر دور از انصاف است که انسان این پیام پیامبر(صلى الله علیه وآله) را نادیده بگیرد. و از کنار قرینه اى به این روشنى به آسانى بگذرد و چشم خود را به روى آن ببندد.

بقیه در ادامه مطلب...

نویسنده : محمدرضا صرافی نژاد
تاریخ : پنج شنبه 94/6/26
نظر

چرا شیعه واقعة غدیر را بزرگ می‌دارد و برای او این قدر اهمیت دارد در صورتیکه غدیر یک واقعة تاریخی است؟

پاسخ:
امروزه این سؤالات و شبهات از طرف مغرضین مطرح می‌شود که چه لزومی داد که اختلاف بین شیعه و سنی را که مربوط به 14 سده پیش بوده است را دوباره زنده کنیم و به گذشته برگردیم؟ آیا بهتر نیست که به اصل دین بپردازیم و به قرآن تمسک کنیم؟
این پرسشها، پرسشهای تازه‌ای نیست و مخالفان تشیع در هر زمان به نوعی این سؤال را در اذهان منتشر کرده‌اند، اما هنوز نیز این پرسش در برخورد نخست ما را به فکر فرو می‌برد تا قدری در اطراف خود به تکاپو بپردازیم.
از دیر زمان، غدیر از بحث‌انگیزترین حوادث تاریخ اسلام در حوزة کلام و اعتقادات اسلامی بوده است و این امر ناشی از حساسیت و سرنوشت ساز بودن این روز در مسألة امامت و خلافت است. شیعه از این رو این روز را بزرگ می‌داند و آن را عزیز و سعید می‌شمرد چون معتقد است هرچند غدیر وقوعش در گذشته است، اما بیانگر حقیقتی است که هرگز از متن اسلام جدا شدنی نیست و آن مسئلة ولایت و وصایت و جانشینی پیامبر می‌باشد و این مسئله پایة مهم دین اسلام است و دین و دنیا را زیر پوشش دارد لذا مربوط به همة زمانها و همة مکان‌هاست.
اخبار بسیاری از غدیر و حوادث پیرامون آن، به خصوص خطبة غدیر در منابع غیرشیعی موجود است و حدیث الست اولی بکم من انفسکم... فمن کنت مولاه فعلی مولاه اللهم و ال من والاه و عاده من عاداه... از نظر قواعد علم حدیث جزو احادیث متواتر، بلکه فراتر از آن است. آری این کلمات را پیامبر اسلام در روز غدیر بیان کرده است. همان غدیری که همیشه نام آن ولایت امیرالمؤمنین را در ذهن تداعی می‌کند و قطعیت وقوع غدیر کمتر از قطعیت وقوع بعثت پیامبر نیست و مدارک تاریخی آن در جای جای کتب تاریخی به وفور به چشم می‌خورد از سوی دیگر به موجب آیاتی که در این روز نازل شده است، خداوند ثمردهی تلاش 23 سال پیامبر را منوط به نصب و معرفی امیرالمؤنین به مقام خلافت و امامت و پیروی مردم از آن حضرت می‌داند. بنابراین شیعه به ماجرای غدیر تنها به دیدة واگذاری خلافت به عنوان یک مسألة تاریخی نمی‌نگرد بلکه به ذمن صریح قرآن، اسلام بدون ولایت ائمه دین ناقص است. آیة اکمال الدین نشان می‌دهد همان طور که در قیامت، تنها دین اسلام از بندگان پذیرفته خواهد شد، اسلام کسانی نیز که ولایت علی را به معنای صحیح آن قبول ندارند کامل نخواهد بود.
پس غدیر خط فکری و سیر اعتقادی شیعه می‌باشد، غدیر حدیث ولایت و جانشینی بلافصل امیرالمؤمنین را محور می‌کند غدیر سرنوشت امت اسلام بعد از پیامبر (ص) است. پس آیا این سخنان ما را بر آن نمی‌دارد که توجه ویژه‌ای به غدیر داشته باشیم. آیا تلاش برای شناخت امام و شناساندن حضرت به دیگران و بزرگداشت امر غدیر محکم کردن پایة اعتقاد به اسلام و پیامبر نیست؟
از طرف دیگر اگر ما به واقعة غدیر به عنوان یک حادثة تاریخی بنگریم باید بگوییم که ما در مواجه با تاریخ دو گونه علم داریم. 1- علم تاریخ که همان نقل وقایع تاریخی است و دیگری فلسفة تاریخ یعنی قانونمندیهای تاریخ و چراهای تاریخ. اگر ما به قرآن رجوع کنیم که خود این قرآن فصل مشترک و مرکز اتحاد همة مسلمانان و معتقدان به آن است خواهیم دید که یک سوم از آن وقایع تاریخی است. سوره‌هایی در قرآن داریم که داستان انبیاء گذشته را نقل می‌کند مانند سورة قصص، انبیاء، یوسف که به اشاره خود قرآن که می فرماید: لقد کان من قصصهم عبرة لاوالالباب (یوسف) به نقل تاریخ می‌پردازد تا از قانومندی اینگونه وقایع مسائلی را استخراج کنیم و در زندگی بکار گیریم. چون زندگی فعلی انسانها مساوی است با تجربیات گذشته و پیش‌بینی‌های آینده پس اگر ولایت و خلافت امیرالمؤمنین صددرصد هم تاریخی باشد چه کسی گفته که آن را رها کنیم و سکوت گذاریم؟!
در دنیای امروز چه کسی است که به تاریخ گذشته‌اش افتخار نکند و به آن ننازد. پس مسائل تاریخی از نظر منطق جامعه‌شناسی کهنه نیست بلکه در تمام ملتها و اقوام ارزشمند است چون قانونمند می‌باشد.
پس اگر تاریخ یک ملتی بیانگر اصل و اعتقاد آن ملت باشد توجه و ارزش مضاعفی پیدا خواهد کرد و غدیر یک واقعة تاریخی است که اعتقاد ما را و حق و باطل بودن راه را مشخص می‌کند پس اعتقاد نه زمان بردار است نه مکان بردار. لذاست که باید روی آن حساسیت داشت و تشخیص داد که اگر حق است پذیرفته شود و اگر باطل بود قبول نکنیم.

در قسمتهای بعدی هم همراه ما باشید.

موضوع قسمت بعدی: تفسیر معنی مولا در حدیث غدیر

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


نویسنده : محمدرضا صرافی نژاد
تاریخ : چهارشنبه 94/6/25
نظر

شبهه جیش یا همان سپاه یمن در واقع بحثی است که از اوسط یا اواخر قرن پنجم توسط اندیشمندان اهل سنت در مواجهه با دیدگاه های قطعی که علمای اهل شیعه در موضوع خبر غدیر داشتند و این خبر را بر ولایت بلافصل امام علی (ع) معنا می کردند، وارد شد و بعد از اینکه آنها نتوانستند در خصوص صدور این خبر خدشه ایجاد کنند چرا که این خبر از حیث معیارهای کمّی در نقل حدیث، صد درصد متواتر و قطعی است و می توان با قطع یقین گفت این عبارت:"مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ" از دو لب مبارک پیامبر(ص) خارج شده و این دسته اخبار که تعداد 110 تن از صحابه آن را نقل کرده باشند و متواتر باشد، بسیار کم و محدود است و در کل منابع جهان شیعه و سنی هیچ خبری به اندازه خبر غدیر از مسلمات مشهور و متواتر نیست. اندیشمندان آنها که مشاهده کردند درباره صدور خبر غدیر نمی توانند مقاومت کنند، در خصوص دلالت و معنای این خبر بحث هایی مطرح کردند و گفتند واژه مولا در لغت معنای متعدد دارد و می تواند معنایی غیر از سرپرست و امام به کار رفته باشد. با این رویکرد آنها به دنبال راهی بودند که ظهور کلام پیامبر (ص) را در معنایی دیگر جلوه دهند. آمدند و گفتند حضرت علی(ع) از یمن خود را به حجة الوداع رساندند و شکایتی از او در تاریخ در سپاه یمن وجود دارد و خبر غدیر و کل واقعه آن را به دفاع پیامبر (ص) از امام علی(ع) در برابر سپاه یمن معنا کردند و گفتند مردم چون از ایشان شکایت کرده بودند، پیامبر (ص) از ایشان دفاع کرده و خواستند بگویند علی (ع) را دوست بدارید، بنابراین واژه مولا در اینجا بر وجوب دوست داشتن و حب علی (ع) دلالت می کند.
باید گفت واقعه غدیر در سال 10 هجری اتفاق می افتد، اما به نظر می رسد اولین کسی که این شبهه را مطرح می کند، ابوبکر احمد بن حسین بیهقی متوفی 458 هجری است یعنی بعد از گذشت 450 سال از واقعه غدیر تازه دلالت یک خبر متواتر از پیامبر (ص) برای مسلمانان روشن شده است! و پیامبر(ص) مطلبی را گفته اند که یک نفر از مسلمین بعد از 450 سال مقصود او را فهمیده و آن همه صحابه ای که آن روز در غدیر خم نزد پیامبر (ص) بوده و روایت را شنیده بودند، نفهمیدند مقصود پیامبر (ص) چیست!!!

در این رابطه پاسخ ها به دو دسته تقسیم می شود؛ نخست باید بررسی کرد آیا وقتی تاریخ را ملاحظه می کنیم این شبهه قابل دفاع و وارد شدن به واقعه غدیر است یا خیر؛ دوم این خبر از جهت حجیت باید بررسی شود.
اما از جهت تاریخی آن شکایتی که از حضرت علی (ع) مطرح شد در سال هشتم هجری بود که به گوش پیامبر (ص) رساندند و پیامبر (ص) نیز از آن دفاع کردند و حرفی باقی نماند و زینی دهلان، مفتی مکه مکرمه، از بزرگان اهل سنت در کتاب سیره نبوی جلد 2 صفحه 371 می‌گوید: شکایت سپاه یمن دو سال قبل از حادثه غدیر بوده است و در سال نهم و دهم هم هیچ شکایتی نبود جز در سال دهم که یکی دو نفر شکایتی خصوصی مطرح کردند آن هم اینکه حضرت (ع) چرا سوار شترهای غنیمتی نمی شوند؛ دلیلی ندارد که پیامبر(ص) جماعتی را در غدیر خم معطل کنند تا به شکایت آن یکی دو نفر یمنی در ملاء عام پاسخ دهند ضمن اینکه اخبار حاکی از این است که آن زمان حجاج یمنی از سپاه اسلام خارج شده بودند. بنابراین این شبهه از نظر تاریخی به هیچ وجه قابل دفاع نیست. همچنین در معجم اوسط طبرانی جلد 6 صفحه 163 نقل شده که شکایت سپاه یمن در مدینه بوده و ارتباطی به مکه و واقعه غدیر نداشته است.
خود وهابیت هم قبول دارند متکلم وقتی عبارتی می گوید که دو معنا دارد، معنایی قبول است که مخاطب آن را برداشت و درک می کند، بنابراین فهم صحابه در اینجا سند است آنها موضوع امامت را فهمیدند و نشانه آن حرکت خلیفه دوم است که به پس از اعلان پیامبر(ص) نزد حضرت علی (ع) حاضر شده و به آن حضرت (ع) تبریک می گویند. "اصبحت: مولا شدی"
خبر غدیر آن قدر به ضرر وهابیت است که سو استفاده کردن از آن دشوار است. تنها تلاش آنها این است که دلالت آن را زیر سوال برده بگویند منظور از مولا در اینجا دوستی و مودت است اما اینها نمی دانند اگر این معنا را هم بپذیریم، باز وهابیت با مشکل مواجه می شود. بر فرض اینکه مولا در اینجا به معنای دوستی در نظر گرفته شود، مگر طلحه، زبیر، معاویه، عمروعاص، عایشه و ... در غدیر خم نبودند که پیامبر (ص) این دعا را که قطعا مستجاب است، بر زبان جاری کرد؟ پس چرا این افراد با حضرت علی (ع) جنگیدند؟ چطور خلاف نص پیامبر(ص) که توصیه به دوستی علی (ع) کرد، با ایشان عداوت ورزیده و خلاف سخن پیامبر و حدیث متواتر عمل کردند؟ آیا خلاف سخن پیامبر (ص) عمل کردن جز کافر شدن نیست؟ پس چرا عده ای از مسلمانان به سراغ این افراد رفته و با آنها پیمان بستند؟ بنابراین اگر ولایت را به معنای دوستی هم تعبیر کنیم، باز وهابیت دچار مشکل دیگری می شود.
اما آنچه در پاسخ کلی علمای شیعه وجود دارد این است طبق قرائن تاریخی مقامیه و مقالیه در خبر غدیر ثابت می شود واژه مولی منهای هر قرینه دیگری فقط یک معنا دارد که آن هم سرپرست و امام و ولی است البته در این مورد بطور مفصل در قسمتهای بعدی بحث خواهد شد و در این قسمت تنها شبهه سپاه یمن بطور قطع رد می شود.

 

در قسمتهای بعدی هم همراه ما باشید و ما را از نظرات خود محروم نکنید

موضوع قسمت بعدی: علّت بزرگداشت واقعه غدیر پس از گذشت سالها

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


نویسنده : محمدرضا صرافی نژاد
تاریخ : سه شنبه 94/6/24
نظر

ویژه برنامه "شوق غدیر" از امروز تا عید بزرگ غدیرخم در 14 قسمت

در قسمت اول ویژه برنامه "شوق غدیر" به دو سوال پاسخ داده خواهد شد :

سوال اول : چرا حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) به صورت کتبی نوشته هایی به امام علی (علیه السلام) ندادند تا بعد ازایشان به امامت برسند؟

دوران پیامبر گرامی اسلام دوران عجیبی بود و منافقان بسیار. در پاسخ به سؤال باید بگوییم:
1- اعلان رسمی کم تر از نوشته نیست. آن هم اعلانی که در آن(غدیر) بیش از 120000 نفر حضور داشته و آن را مکتوب کنند.
2- در صورت مکتوب شدن، از بین بردن آن برای مخالفین کاری نداشت. همانطور که:
· در ماجرای فدک نیز ابوبکر سند رسمی ای که حضرت زهرا(سلام الله علیها) از پیامبر داشتند را پاره کرد و فدک را غصب کرد.
· حدود یک قرن منع حدیث بود و تمامی احادیث مکتوب سوزانده شد.
· در هنگامی که قرآن ها برای تهیه بهترین نسخه جمع آوری شدند، قرآنی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) به امر پیامبر جمع آوری کرده بودند را نپذیرفتند.
3- کتاب های تاریخی(سنی و شیعه) امامت حضرت علی(علیه السلام) را تأیید کرده اند و این خود یک سند است.
4- با این حال پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) در زمان شهادت خود، هنگامی که در بستر بیماری بودند فرمودند: «قلم و کاغذ بیاورید تا چیزی بنویسم تا بعد از من اختلاف نکنید.» اما خلیفه دوم گفت: «او تب دارد و هزیان می گوید.» و مانع آوردن کاغذ شد.
5- ماجرای غدیر آنقدر واضح بود که نیاز به اثبات آن نیست و در آن زمان مردمان نه به خاطر تردید در این امر، بلکه به خاطر کینه و حسادتی که نسبت به حضرت داشتند و یا ترس از حکومت وقت از زیر آن سر باز زدند.
6- با این حال بجهت اینکه نشان داده شود که ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) از طرف خداوند است، لوحی آسمانی از جانب خداوند برای پیامبر آمد که در آن، ولایت امیرالمؤمنین و یازده امام دیگر پس از ایشان به صراحت بیان شده بود. «جابر» این لوح را در زمانی که به دست حضرت زهرا(سلام الله علیها) رسیده بود، مشاهده کرد و از روی آن نسخه برداری کرد که متن آن هم اکنون موجود می باشد. خود لوح نیز در دست حضرت صاحب الزمان(علیه السلام) می باشد. این حدیث، به نام حدیث لوح مشهور بوده و در کتاب اصول کافی موجود می باشد.
در ضمن می توانید برای کسب اطّلاعات بیشتر به کتاب های «الغدیر» و «شبهای پیشاور» مراجعه کنید.

سوال دوم : مگر آقا رسول الله نمی دانستند اینها عهد شکنی می کنند!؟ پس چرا ولایت حضرت علی(علیه السلام) را بیشتر تثبیت نکردند تا دیگر اینها نتوانند عهد شکنی کنند؟!

اولاً: منظوراز تثبیت بیشتر، باید روشن شود؛ چرا که هر مقدار تعریف شود بالاتر از آن هم وجود دارد.
ثانیاً: عهد بستن و شکستن آن در حوزه اعمال اختیاری است. تثبیت کردن به هر اندازه ای هم که باشد، نباید از آدمی سلب اختیار کند، تا امتحانات الهی لغو و بیهوده نگردد؛ تا مؤمن از کافر جدا شود؛ تا ثواب و عقاب معنا یابد تا . . .
ثالثاً: وظیفه پیامبر تنها ابلاغ است آن هم ابلاغ مبین. یعنی ابلاغی آشکار و روشنگرانه که جای هیچ گونه شکّ و شبهه و عذری نماند و حجّت بر همگان تمام گرد. (و ما علی الرّسول الاّ البلاغ المبین - آیه 54 نور، آیه 18 عنکبوت) و طبق شواهد مسلّم تاریخی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)این وظیفه خطیر را به نحو اتمّ و اکمل انجام داده اند و اگر انجام نمی دادند رسالتشان به انجام نمی رسید(آیه 67 مائده ) حتّی از همان روز نخست دعوت علنی(یوم الانذار) ولایت و وصایت امیرمؤمنان(علیه السلام) را اعلان کردند و تداوم نبوت را با آن امر تثبیت نمودند. ازآن روز به بعد هر فرصت مناسبی هم می یافتند بدان امر توصیه می کردند و تذکّر می دادند. تا جایی که همان ملعونین می گفتند: «چقدر پسر عمویش را مطرح می کند!»، یا آنکه می پرسیدند: «آیا این معرّفی از جانب خدا بوده یا از سوی خودت؟» و سرانجام در روز غدیر بر آن امر، بیعت رسمی (با دست و زبان) گرفتند تا جای هیچ گونه عذری باقی نماند.
آیا تأکید از این هم بیشتر؟!
 

در قسمتهای بعدی هم همراه ما باشید و ما را از نظرات خود محروم نکنید

موضوع قسمت بعدی: شبهه سپاه یمن در رد ولایت امیرالمومنین علیه السلام

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 


 
 
حقیقت گفت مرا برهنه بگذارید زیرا من هیچگاه از برهنگی خود شرمسار نیستم.
 

????? ???? ?????

???? ?????